درباره ما
پایگاه بچه غیرتی ها (بسیارجالب)
وبی بسیار جذاب با موضوعیت دین و فرهنگ که علاوه بر عنوان کردن مهدویت به عنوان های جالب دیگری از جمله خنده و داستان و ... پرداخته است. پایگاه بچه غیرتی ها پایگاهی بسیار جذاب که سعی در بروز رسانی روزانه دارد و پایگاهی است جامع.همه رو شامل میشه.چون هر کسی حتی اگه شاه لات هم باشه یه غیرت رو تو خودش حس میکنه.امیدوارم این وبگاه و پایگاه بتونه نقش موثری در جلب توجه شما داشته باشه و نیز بتونه به ظهور آقا امام زمان کمک کنه.امیدوارم مطالب مهدوی این وب بتونه تا حد بسیار چشم انگیزی، مخاطبان خود رو منقلب کنه.در پناه حق. لطفا در نظر سنجی هم شرکت کنین. <از توجهتون ممنونم> ان شاءالله در بخش پیوند های روزانه وبلاگ های مذهبی قرار خواهد گرفت و با تبادل لینک هم موافقم. امیر حسین.
پروفایل امیر حسین.

خوراک وبلاگ ما
پیوندها
آرشیو ماهیانه

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

کد متحرک کردن عنوان وب

ابزار وبلاگ

ذكر صلوات و حل مشكلات‌
مرحوم آيت الله العظمي آقاي اراكي فرمودند: من هرگاه مشكلي پيدا مي‌كنم، يك دور تسبيح صلوات مي‌فرستم و ثواب آن را نثار چهارده معصوم‌عليهم السلام مي‌كنم، آن‌گاه مشكل من به آساني حل مي‌شود. البته اين كار را بيشتر در مورد مشكلات علمي انجام داده‌ام.
نوشته شده در سه شنبه 15 مرداد 1392 ساعت 4:27 توسط امیر حسین. ،
موضوعات: ویلای مهدویت، کلبه خنده، کلبه داستان، ،
برچسب‌ها: توسل به اهل بیت، ،
ذكر صلوات و حل مشكلات‌
مرحوم آيت الله العظمي آقاي اراكي فرمودند: من هرگاه مشكلي پيدا مي‌كنم، يك دور تسبيح صلوات مي‌فرستم و ثواب آن را نثار چهارده معصوم‌عليهم السلام مي‌كنم، آن‌گاه مشكل من به آساني حل مي‌شود. البته اين كار را بيشتر در مورد مشكلات علمي انجام داده‌ام.
نوشته شده در سه شنبه 15 مرداد 1392 ساعت 4:27 توسط امیر حسین. ،
موضوعات: ویلای مهدویت، کلبه خنده، کلبه داستان، ،
برچسب‌ها: توسل به اهل بیت، ،
نجات از مرگ به سبب توسل به امام حسین علیه السلام
حجة الاسلام آقاي افتخاري جهرمي نقل كردند: برادرم در جبهه تركش خورده بودند و او را به تصور اين‌كه به شهادت رسيده است، جزو شهدا قرار داده تا در سردخانه بگذارند. شخصي كمي احساس گرمي در بدن ايشان مي‌كند، او را از ميان شهدا بيرون كشيده و به او آمپول مخصوصي تزريق مي‌كند. پس از اطمينان از زنده بودن، او را به اتاق عمل مي‌برند و عمل مي‌كنند در حالي كه اميدي به ادامه حيات او نداشتند. بعد از آن به خواست خدا ايشان خوب مي‌شوند.  ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392 ساعت 23:15 توسط امیر حسین. ،
موضوعات: کلبه داستان، ،
برچسب‌ها: توسل به اهل بیت، ،
توسل به امام رضا علیه السلام
از آيت الله العظمي آقاي بهجت پرسيدم: شما كراماتي كه از حضرت رضاعليه السلام ديده يا شنيده‌ايد، نقل فرماييد. فرمود: اما آنچه را خودم ديده‌ام نمي‌توانم نقل كنم، اما در مورد ديگران، دو نفر از معاودين عراقي كه از حال هم اطلاع نداشتند، گفتند: غده‌اي در جبين يكي از آنان درآمد، به طوري كه دكتر گفته بود عمل آن خطرناك است، به حضرت رضاعليه السلام متوسل مي‌شود، ديگري بدون اين‌كه از جريان توسل او خبر داشته باشد حضرت معصومه‌عليها السلام را درخواب مي‌بيند، مي‌فرمايد: غده فلاني خوب شد. و از خواب بيدار مي‌شود و مطلع مي‌گردد كه غده او خوب شده است.
نوشته شده در شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 1:35 توسط امیر حسین. ،
موضوعات: کلبه داستان، ،
برچسب‌ها: توسل به اهل بیت، مهدویت،
نام حضرت زهرا سلام الله عیلها
آيت الله العظمي آقاي بهجت فرمودند: آقا سيد مرتضي كشميري به چند نفر كه پشت درب بسته مانده بودند و كليد نداشتند در را باز كنند مي‌رسد، كسي مي‌گويد: نام مادر حضرت موسي - علي نبينا وآله وعليه السلام - را بياوريد، قفل باز مي‌شود. آقاي كشميري مي‌فرمايد: اسم مادرم حضرت زهراعليها السلام را مي‌آورم. اسم را مي‌آورد و درب باز مي‌شود.
نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392 ساعت 1:55 توسط امیر حسین. ،
موضوعات: ویلای مهدویت، کلبه داستان، ،
برچسب‌ها: توسل به اهل بیت، مهدویت،
نجات از رضا خان
نجات از رضاخان‌ شخص موثقي از مرحوم آيت الله العظمي اراكي نقل كرد كه ايشان در خطبه نماز جمعه پس از حادثه طبس و شكست آمريكا فرمود: مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد محمدتقي خوانساري از يكي از علما نقل كرد كه: خواب ديدم به طرف مشهد مقدس مسافرت دارم، به جايي رسيديم جمعي در آن‌جا بودند، به من گفته شد رسول خداصلي الله عليه وآله در اين‌جا هستند. در عالم خواب نزد آن بزرگوار مشرف شدم، عرض‌كردم: آقا! ما را از دست رضاشاه نجات بدهيد. آن حضرت مرا ارجاع به علي بن موسي الرضاعليه السلام داد، نزد ايشان رفتم و حاجت خود را خدمت ايشان تكرار كردم، آن بزرگوار فرمود: من دستور دادم تا برداشته شود، ولي مردم قدر نمي‌دانند.
نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 1:19 توسط امیر حسین. ،
موضوعات: کلبه داستان، ،
برچسب‌ها: توسل به اهل بیت، ،
راهنمایی در منی
راهنمايي در مني‌ منقول است از حاج اقای کسایی خرازی که فرمودند عموي بزرگوارم مرحوم آقاي حاج سيد محمد كسايي خرازي فرمود: به مكه رفته بودم، پايم سوزش پيدا كرد آن را بستم، به عرفات و مشعر رفتم وقتي مي‌خواستم به مني‌ روم از راه رفتن عاجز بودم و سعي كردم وسيله‌اي فراهم كنم، ولي موفق نشدم. عاقبت با همان پا خود را به مني‌ رساندم و يك نفر از سادات بغداد هم همراه من بود، هرچه گشتيم كه چادر خودمان را پيدا كنيم نتوانستيم، تا بعد از ظهر مي‌گشتيم و در آن هوا خيلي بي‌حال و مضطرب شديم. همراه من از ناراحتي و گرما، سر خود را داخل يكي از خيمه‌ها كرد، وقتي به او گفتم: بيا فلان كار را انجام دهيم، ديدم گريه مي‌كند و مضطرب و مضطر شده است. من رو به قبر مطهر حضرت اباعبدالله الحسين‌عليه السلام كردم و عرض كردم: آقا! مضطر شديم، به ما عنايت فرماييد. همان‌گاه ديدم كسي بالاي سر ما ايستاده و بدون سابقه به ما مي‌گويد: چادر خودتان را مي‌خواهيد؟ گفتم: آري، گفت: همراه من بياييد. ده قدمي رفتيم ما را به چادرمان رساند، نگاه كرديم ديديم آن مرد نيست. و نيز ايشان گفت: به مشهد براي زيارت رفتم، جوان بودم آداب زيارت را نمي‌دانستم، در بازگشت بسيار ناراحت شده و گريه زيادي كردم و خوابيدم، در خواب حضرت رضاعليه السلام را ديدم كه به من دست دادند و مصافحه كردند و مطالبي گفتند كه در خاطر ندارم.
نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392 ساعت 23:45 توسط امیر حسین. ،
موضوعات: کلبه داستان، ،
برچسب‌ها: توسل به اهل بیت، ،
(توسل به اهل بیت.خارج وبم) داستان عسل.
حجة الاسلام والمسلمين سيد احمد خاتمي از حجة الاسلام آقاي كريمي كه قبل از نماز جمعه تهران مسئله مي‌گويد، نقل كرد كه: مرحوم آقاي عصار نقل كرد: در زمان مرحوم آيت الله آقاي حاج شيخ عبدالنبي نوري، يكي‌از طلاب نجف به تهران آمد و به درس فقه و اصول و حكمت پرداخت و طلاب با اشتياق زياد به درس او حضور يافتند. شخصي به آقاي شيخ عبدالنبي نوري گفت: اين چرا اين كار را مي‌كند و بايد احترام شما را داشته باشد. مرحوم آقاي نوري فرمود: بايد ببينيم علمي دارد يا نه؟ افرادي را موظف كرد تا در درس حكمت ايشان شركت كنند و وضع علمي او را براي ايشان خبر بدهند، من مأمورشدم در درس حكمت ايشان شركت كنم، من در درس او سؤالي مطرح‌كردم، ايشان فرمود: اسفار را به همراه داري يا نه، از هر كجاي آن‌كه مي‌خواهي باز كن و سؤال كن، من آن را باز كردم و ديدم از بر همه آن را مي‌خواند، گفت: دوباره امتحان كن، باز جاي ديگر را باز كردم ديدم همه اسفار را از بر دارد. از قضيه او سراغ گرفتم، گفت: من در نجف اشرف بودم، بعد از پايان تحصيلات به سراغ من آمدند تا به وطن خود بازگردم، ولي در همان زمان مبتلا به حصبه شدم و حدود چهل روز بي‌هوش بودم، بعد از آن‌كه به هوش آمدم، ديدم چيزي در ياد ندارم، اصلا همه چيز را فراموش كردم. متوسل به حضرت اميرالمؤمنين‌عليه السلام شدم، آن حضرت به من فرمودند: چرا ناراحتي؟ انگشت مبارك خود را در عسل فرو بردند و آن را در دهان من گذاشتند، از خواب بيدار شدم ديدم هرچه را از آغاز تحصيل خوانده‌ام تا به آخر، همه را حفظ هستم.
نوشته شده در دو شنبه 7 مرداد 1392 ساعت 1:45 توسط امیر حسین. ،
برچسب‌ها: توسل به اهل بیت، داستان عسل،
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد